بازهم قصه تلخ انتحارر
بازهم قصه تلخ از دست دادن عزیزان
بازهم قصه تلخ تماسهای بی پاسخ
چراا محکوم به چنین سرنوشتی شدیم ؟
دل آشوبه وحشتناکی داشتم انگار آسمان بر سرم آوار شده ، غمیعجیبی در دلم بود چرا پاسخ تماسهایم را نمیدهد .
شاید سر کلاس باشد اما خب من میدانم خیلی زودتر از این حرفا باید خانه میآمد .
شاید ...
شایددد
خدانکند اتفاقی برایش افتاده باشد .
او زندده برمیگردد
واحد زنده برمیگردد
زیبا زنده برمیگردد
اینها گفته ۱۴۲ بار تماس گرفتم
آخر درمانده و بی جان پیام فرستادم جان پدر کجاستی؟؟؟
جان پدرگجاستی ؟؟؟
من به انتظار آمدنت بودم
اما تو داشتی میسوختی
نور چشمم
امید قلبم
گل باغم را پر پر کردند
مگر تو با آنها چه کرده بودی ؟؟؟